تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می كنم هر شب

تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آن گاه
چه آتش ها كه در این كوه برپا می كنم هر شب

اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

صبح، یعنی آیه های انتظار خورشید که اکنون به طلوع درآمده است.

صبح، یعنی نوای بلند اذان، بر مناره های فیروزه ای نیایش سحر.

یعنی سلام به هوایی که هدیه آسمان به تنفس ماست.

خدایا …!

گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،

نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،

و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم

قانون یکم:
به شما جسمی داده شده. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید.

 باید بدانیدکه در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.

شـــكرت خــدا
كه دفتر عمرم باز است هنوز
نمیدانم چند ورق مانده تا انتها..

"صبح"
یعنی بوی گل مریم
که سراسر شب را پر کرده بود
و حالا با نوازش حس بویایی ات
بیدارت می کند...

این دیوانگیست

که از همه گل های رز تنها بخاطر اینکه

خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم

که همه رویا های خود را تنها بخاطر اینکه

یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم

آدم ها می آیند…
خودشان را نشان می دهند…
وقتی که برایت مهم نیست…
اصرار می کنند!
اصرار برای اثبات وجودشان،
برای اثبات بودنشان…
و ماندنشان!
اصرار می کنند که تو نیز باشی همراهشان…